این مقاله به طبقه بندی تعاریف WLB بر طبق چارچوب ایدئولوژیهای اخلاقی پرداخته است. با درک و فهم چشم اندازی که تعریف WLB در آن شکل گرفته است، استفاده کنندگان عملی از آن و دانشگاهها بهتر می توانند به ارزیابی اهمیت آن برای کاربردهای خاص بپردازند. اگرچه هم اکنون، بسیاری از تعاریف دارای ماهیت مطلق بوده و بیان کننده تعادل مناسبی که می بایستی همه بدنبال آن باشند، هستند؛ نویسنده بیان می دارد که، تعاریفی که نشان دهد چشم اندازها موقعیتی و اقتضایی هستند برای دانشگاهها و افراد عمل گرا با ارزش تر می باشند. تعاریف ناشی از چشم انداز اقتضایی این فرصت را فراهم می نماید که به جستجوی فاکتورهایی برویم که در دستیابی به WLB برای گروهی خاص از افراد کمک کننده باشند. هنگامی که تعریف WLB برای گروهی خاص از افراد در سطح وسیعی مورد موافقت واقع گردد، آنگاه می توان معیارهای WLB و ابتکارات مربوط به آن را با توجه به این تعاریف ایجاد نمود. این موضوع می تواند فراهم کننده خطی برای تعیین محدودیت ها جهت تجزیه و تحلیل تطبیقی برنامه های WLB باشد. لذا در این مقاله، کاربردهای WLB برای مداخلات مدیریت تحول و مدیریت تغییر نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
اگرچه ادبیات درباره WLB کامل و انباشته می باشد، اما تعاریف WLB بسیار متنوع می باشد. Sharp به عنوان اولین روانشناسان به این نتیجه رسید که تحقیقش دچار کمبودی از اجماع و توافق در میان کسانی که در تحقیق وی مشارکت کرده بودند، می باشد. با توجه به اینکه کدام یک اخلاقی و کدام یک غیراخلاقی می باشد. به همین صورت در WLB نیز عدم وجود اجماع درباره تعریف کلمه «تعادل» و کاربردهای اخلاقی آن به عنوان یک مشکل مطرح است. هر کدام از تعاریف WLB دارای یک چشم انداز ارزشمند می باشد که تعیین کننده آن است که چه فاکتورهایی در رابطه با دستیابی به تعادل میبایستی مورد توجه واقع شود و می توان این تعاریف را با توجه به ارزش این چشم اندازها و با استفاده از طبقه Forsyth (1980) از ایدلوئوژی های اخلاقی دسته بندی کرد. درک چشم انداز ارزشمند برای استفاده و کاربرد مناسب تعاریف WLB امری حیاتی می باشد. تقریباً هر مقاله، تعریفی متفاوت از اینکه WLB در واقع چه می باشد، دارد. Kirchmeyer (2000) به عنوان یک مؤلف و نویسنده فعال در زمینه WLB، این ادعا را تأیید کرده است که «کسانی که در مورد تعادل کاری می نویسند به طور دائمی و کلی تعریف خود را از این عبارت مشخص نکرده اند و به ندرت به دنبال معانی آن بوده اند. با این حال Lewis، RaPQP و Gambel (2003) بیان کرده اند که عبارت، تعادل زندگی کاری، همچنان سؤال برانگیز است؛ چرا که این عبارت به طور کلی نقش های فعالیت غیرکاری را در برمی گیرد. Greenhous، CollinوShaw (2003) نیز بیان کرده اند که «تعاریف از تعادل در کل ناپایدار بوده و با هم سازگاری ندارند و در نتیجه اندازه گیری آن را نیز مشکل ساخته اند». با این حالWoy danoff (2005) اشاره می کند که استفاده غیرهمسان از مفهوم تعادل در تحقیقات قبلی باعث ایجاد سردرگمی در ادبیات شده است.