از نخستین روزهای نوگرایی، همیشه هنرمندان با مشکل اقتصادی در حول و حوش کارشان روبرو بوده اند. با بریدن از تشکل های هنری گذشته چون اصناف هنرمندان دوران قرون وسطی، هنرمندان بوهمی قرن نوزدهم، خود را از دایره مبتذل هنر تجارت روزمره خارج کرده و به نوعی درک ایده ال از هنر و تالیف دست یافتند. با وجود این که آنها بدین طریق، جوانبی از زندگی شهرنشینی (بورژوا) را مطرود می شمردند، ولی برای گذران زندگی نیازمند به حمایت طبقه متوسط، اشخاص یا سازمان های دولتی بودند.
و به این دلیل بود که بعضی بزرگترین هنرمندان نوگرا، از گوگن گرفته تا مندریان و رودچنکو در فقر و تنگدستی شدید از دنیا رفتند. نه برای این که آثارشان مورد علاقه همگان نبود، بلکه به این خاطر که چه در جوامع کاپیتالیستی یا کمونیستی، اقتصادی که از چرخش و دست به دست گشتن آثارشان به وجود می آمد، به وسیله دیگران اداره می شد. با وجود این که تلاش هایی در ارتباط با حقوق منصفانه و کار در هنر، توسط نوآوری های جدید گروه W.A.G.E، یا تلاشهای دیگری که قبلا در این زمینه انجام شده است، از مهم ترین مباحث هنری به شمار می روند، با این حال کانون توجه این فعالیتها بیشتر بر روی انتقاد عمومی برای شرمنده کردن و اصلاح نمودن نهادها جهت ایجاد نظمی عادلانه در دریافت پاداش به وسیله ‘مولفان’ است. به نظر من برای بهبود بخشیدن به رابطه بین هنرمند و اقتصاد کارش، باید هدفی فراتر از انتقاد نهادها انتخاب کرد. نقطه مورد نظر من در این مقاله، روابط قدرت میان هنرمند و بازار هنر نیست، مبحثی تکراری که بیشتر آنچه را که درباره هنر نوشته می شود را تحت تاثیر خود قرار داده است. در طول تاریخ، هنرمند و هنر چه با اقتصاد و چه بدون آن وجود داشته اند.