در این مقاله برنامه ریزی کسب و کار را از دیدگاه کارآفرین نوظهور تجزیه و تحلیل می کنیم. ما ارزش برنامه ریزی کسب و کار را برای کارآفرین در جایی که باید تصمیم بگیرد که آیا برنامه ریزی کند یا خیر اندازه گیری می کنیم و نتایج بحث مان را با مطالعات تجربی که عملکرد سازمان ها را بعد از ورود به بازار مقایسه می کند، می سنجیم. با کمک یک قالب کاری تئوریک تصمیم گیری رسمی نشان می دهیم که ارزش برنامه ریزی از امکان ارزیابی اقدامات متناوب و قدرتمند شدن (توانا شدن) برای بهبود استراتژی ناشی می شود. قبل از ورود به بازار، علت اصلی ارزیابی، دنبال کردن ایده های خوب کسب و کار و خاتمه داده ایده های بد است. نشان می دهیم که چگونه ارزش برنامه ریزی در برابر کسب و کار مورد ملاحظه تعیین می شود و چگونه به کیفیت برنامه ریزی بستگی دارد. مدل تئوریک ما، چندین کاربرد آماری و رفتاری را نتیجه داد که با ملاحظات (مشاهدات) تجربی آورده شده در ادبیات مقایسه می کنیم. به خصوص نشان می دهیم چگونه مدل تصمیم گیری عقلائی مان می تواند برای توضیح فرضیات مهم و مشاهدات متناقص که بحث برنامه ریزی کسب و کار را تقویت کرده اند، به کار گرفته شود.
اگر چه طرح های کسب و کار به طور مداوم به عنوان پیش نیازی های حیاتی برای ایجاد یک تجارت جدید موفق حمایت شده اند، انتقادهایی نیز در حرفۀ کارآفرینی وجود دارد که به طور جدی مردد است که آیا واقعاً برنامه ریزی کسب و کار یک فعالیت ارزشمند است.؟! بی نتیجه ماندن تحقیقات تجربی بر این موضوع منجر به بحث ها (مذاکرات) متفاوت از فرآیند برنامه ریزی کسب و کار شده و بر این موضوع تأکید می کند که ارزش برنامه ریزی به فعالیت های برنامه ریزی خاص و اینکه کارآفرین در این فرآیند چه یادگرفته و چه می داند بستگی دارد.
بحث مداوم در ادبیات به طور خاص نمی تواند دانشگاهی باشد، چراکه کاربردهای گسترده ای درباره چگونگی اجرای برنامه های کسب و کار توسط کسانی که آن ها را می نویسند و کسانی که آن ها را می خوانند وجود دارد. در بررسی ما، ارزش برنامه ریزی کسب و کار قبل از ورود به بازار از طریق سود مورد انتظار نشان داده می شود که این سود ناشی از تصمیم گیری بهتر برای شروع می یاشد وباعث خاتمه دادن به پروژه های کسب و کار ضعیف قبل از شروع می شود.