مطالعه ارائه شده در این مقاله، تناسب عملیات مدیریت کیفیت فراگیر در نقش میانجیگری رابطه میان استراتژی سازمان و عملکرد سازمانی را بررسی می کند. با بررسی مدیریت کیفیت فراگیر در ارتباط با استراتژی سازمان، مطالعه به دنبال بهبود درک فلسفه مدیریت کیفیت فراگیر در زمینه های گسترده تر است. همچنین مناقشاتی که در ادبیات موضوع در مورد رابطه میان مدیریت کیفیت فراگیر و تمایز واستراتژی های رهبری هزینه و همچنین کیفیت و عملکرد نوآوری وجود دارد، مجدداً بررسی و برطرف می شود.
داده های تجربی این مطالعه از نظرسنجی 194 مدیر ارشد و میانی شرکتهای استرالیایی جمع آوری شد. تحلیل با استفاده از تکنیک مدلسازی معادله ساختاری (SEM) با بررسی دو مدل رقابتی که میانجیگری نسبی و کامل را نشان می دهد، انجام شد. یافته ها نشان می دهند که مدیریت کیفیت فراگیر به طور قابل ملاحظه، با استراتژی تفکیک رابطه مثبت دارد و به طور جزئی، در رابطه میان استراتژی تفکیک و سه معیار عملکرد (کیفیت محصول، نوآوری محصول و نوآوری فرایند) نقش میانجی گری ایفا می نماید. پیامد این می باشد که مدیریت کیفیت فراگیر می بایست توسط منابع دیگر به منظور درک بیشتر استراتژی در دستیابی به سطح بالای عملکرد، به ویژه نوآوری درک شود.
رابطه میان استراتژی سازمان، ساختار سازمانی و عملکرد سازمان یک موضوع کلاسیک در ادبیات مدیریت استراتژیک است، با این فرض اساسی، که استراتژی سازمان تعیین کننده ساختار سازمانی است و بر عملکرد سازمان اثر می گذارد.مطالعه تلاش می کند تا روابط میان استراتژی سازمان (رهبری هزینه و تمایز)، ساختار سازمانی (دامنه اجرای مدیریت کیفیت فراگیر) و عملکرد سازمان (کیفیت و نوآوری) را مورد بررسی قرار دهد. منطق انجام این تحقیق، نیاز به بررسی رابطه میان این سه گروه از متغیرها به دلیل وجود برخی تناقضها و مناقشه ها در شناسایی این روابط است. دانشمندان مدیریت کیفیت فراگیر برای مطالعه مدیریت کیفیت فراگیر در متون سازمانی به یکپارچه کردن عواملی چون محیط تجاری، فرهنگ سازمانی و خصوصا استراتژی سازمان اقدام کرده اند.