نام این بحث را تماشاگر رهایی یافته گذاشته ام. بنا به درک من، یک عنوان همیشه یک چالش است. این پیش فرض را در خود دارد که اصطلاح دارای مفهوم می باشد، که میان اصطلاحات جداگانه پیوندی وجود دارد، و در ضمن به این معناست که این پیوند، میان مفاهیم، پرسش ها و نظریه هایی وجود دارد که در نگاه اول به نظر می رسد هیچ رابطه مستقیمی با هم ندارند. از نظری هم این عنوان بیانگر سردرگمی من در زمانی است که مارتن اسپانگبرگ از من دعوت کرد که سخنرانی ای را ایراد کنم که باید ‘نطق کلیدی’ این فرهنگستان می بود. او به من گفت که به دلیل تاثیری که کتاب من آموزگار نادان مدرسه (Le Maitre ignorant) (1987) روی او گذاشته بود می خواهد که من مجموعه تفکرات خود را در باره ‘تماشا گر’ (Spectatorsphip) در آنجا مطرح کنم. از خود می پرسیدم چه پیوندی می تواند میان علت و معلول باشد. این فرهنگستانی است که کسانی را که در دنیای هنر، نمایش و اجرا فعال هستند دور هم جمع می کند تا موضوع تماشاگر امروزی را بررسی کنند. کتاب ‘آموزگار نادان مدرسه’ تفکری در باره نظریه عجیب و غریب و سرنوشت غریب ژوزف ژاکوتو، استاد فرانسوی اوایل سده نوزدهم بود که دنیای فرهنگستانی را با این گفته به ناآرامی کشاند که شخصی نادان می تواند آنچه را که خودش نمی داند به شخص نادان دیگری بیاموزد، و از این راه، منادی برابری عقل وهوش شد و فراخوانی در مورد رهایی روشنفکرانه در برابر دریافت خردمندی از راه آموزش و پرورش طبقات پائین می دهد. نظریه او در اواسط سده نوزدهم به باد فراموشی سپرده شد. احیای آن در سال های 1980 به نظرم لازم آمد تا بحث در باره آموزش و پرورش و مخاطرات سیاسی آن را بار دیگر به جریان اندازد. اما مردی که دنیای هنری اش را می توان با دموستن، راسین و پوسن متجلی کرد چه فایده ای می توانست برای گفت وگوی معاصر هنری داشته باشد؟
با تفکر بیشتر به نظرم رسید که نفس فاصله، فقدان رابطه روشن میان نظریه ژاکوتو و موضوع امروز تماشاگری می تواند اتفاق خوبی باشد.