شاه طهماسب اول، در نامه ای به جلال الدین امیر بیک مهردار در زندان، به یکی از وقایع عصر صفوی به طور مبهمی به « تلاش ایرانیان در مهاجرت به هند» اشاره ای بارز دارد. اگرچه این موضوع که در یادداشت های معاصران وی نیز به طرزی وسیع انعکاس یافت، مورد تحقیق و پژوهش بسیاری از محققان قرار گرفته است، اما علیرغم این پژوهشها، دامنه اطلاعات ما در این مورد هنوز بسیار اندک است. در نگاه اول، شاید گمان شود به علت فقدان شواهد مستقیم، ابهامات موجود در این راه به سادگی مرتفع نخواهد شد لیکن باید گفت که تنها بخش اندکی از متون و منابع مربوط به این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است، و شواهد تاریخی بسیاری، در این باب ناشناخته مانده یا نادیده گرفته شده است. از این رو به نظر میرسد جست و جوی نظامند وسیع در متون و منابع این عصر می تواند کارساز باشد. در این زمینه و به اعتبار مدارک موجود، پژوهش حاضر می کوشد تا مهاجرت های گسترده هنرمندان عصر صفوی را به هند مورد بررسی قرار دهد که اوج آن در زمان سلطنت طولانی شاه طهماسب مشاهده می شود، یعنی دوره ای بحرانی که تغییرات اجتماعی سخت و رنج آوری را به همراه داشته است. به طور کلی در مورد شخصیت و زندگی شاه طهماسب پژوهش کاملی در دست نداریم و ناچاریم که به توصیف های کوتاه و نارسا و گاه حتی متناقض منابع محدود بررسی شده اکتفا کنیم تا پرده از چهره پادشاهی گرفته شود که چندان شناخته شده نیست. منابع می گویند که شاه در930 ه.ق.(1٥23م.)، در هنگام جلوس به سلطنت، کمتر از یازده سال داشت. نیز تقریبا تمامی منابع این عصر متفق القول اند که شاه در این هنگام یعنی در طفولیت و در ابتدای سلطنت، به هنر و هنرمندان گرایش بسیار نشان می داد به طوری که نه تنها خود از آموزش نقاشی و خوشنویسی بهره مند شد بلکه آن را در بین درباریان نیز گسترش داد. این سیاست در سال های بعد نیز دوام آورد.