جنبش اکسپرسیونیزم انتزاعی آمریکایی که در بر گیرنده آثار جکسن پلاک، هانس هوفمن و ویلم دکونینگ است، در پیشرفت نوگرایی (Modernism)، یکی از مهمترین جنبشها به شمار می آید. واژه نوگرایی، افکار و مفاهیمی را بیان می کند که در اوایل قرن بیستم و در رابطه با هنر، ادبیات و معماری به وجود آمدند. نوگرایی سنت را نفی کرده و در آن زمان جنجال های بسیاری را بر انگیخته بود. نوگرایی انقلابی بود که راه شکل گیری افکاری که منجر به ایجاد جنبش های هنری مدرن شگفت انگیزی شده بودند را هموار می ساخت. حتی امروزه نیز، موضوع نوگرایی در هنر، هنوز یکی از بحث برانگیزترین موضوعات است.
هدف نوگرایی در قلمرو ‘هنر نوگرایانه’ (Modern Art)، آزادی بیان به صورت احساسی، سیاسی، مطلق و هنری است. هدف بعضی از اشکال هنر نوگرا از بین بردن توقع با معرفی چیزی غریب و نا مانوس، و بنابر این تحریک تماشاگر با موضوعی غیرقابل پیش بینی است. بدین سان ردپای هرگونه هنر سنتی از میان رفته و تماشاگر وادار به بازنگری و رها کردن پیش ذهنیت هایش می شود. در اتحاد شوروی، نوگرایی به بهانه نخبه گرایی بودن از سوی حکوت کمونیستی استالین مطرود شمرده می شد. حکومت نازیها در آلمان نیز، این سبک هنری را سبکی خودپرستانه تلقی می کرد. ممکن است که این تعریف عجیبی از نوگرایی باشد. ولی برای خالقان هنر سنتی، این گفته اساس درستی دارد. هنگامی که هنرمندی اثری را می آفریند که درباره خود اوست (نه تصویری بلکه احساسی)، اثر او را می توان خودپرستانه تلقی نمود یا به بیانی دیگر نخبه گرا است. درست مانند کسی که تمام وقت راجع به خودش صحبت می کند! هنر سنتی بیشتر تاکید به بازنمایاندن جهان اطراف هنرمند یا مباحثه درباره آن را دارد. بنابراین، هنرمند غرق در خود یا در احساساتش نیست. تمایل این دسته از هنرمندان به نمایش دادن و نمایان ساختن جهان به دیگران است، و بدین گونه به جهان بیرون از خودشان نگاه می کنند: آن را و هرچه که در آن است را به عنوان یک مجموعه می پذیرند. به همین دلیل نازیهای آلمان هنر نوگرا (نقاشی مدرن) را در کنار آثار هنری عقب مانده های ذهنی به نمایش می گذاشتند.