به دنبال ثبت باغ های ایرانی در فهرست میراث جهانی یونسکو در 2011 و پیش از آن برگزاری نمایشگاه گسترده ای با نام ‘باغ ایرانی’ در موزه هنرهای معاصر تهران در سال 2004، جای آن است که به نکته ای مهم که پژوهشگران کمتر به آن پرداخته اند اشاره شود: بر اساس شواهدی که توضیح داده خواهد داشت باغ ایرانی تجلی فرآیندی از رفتارهای حکیمانۀ مردم مدارانه است که شکل و هندسۀ آن ناگزیر به تبعیت از این فرایند است؛ در نتیجۀ آن سرنوشتی برای باغ مقدر می شود که کاربر را با ورود به باغ با خود شریک می کند. پس هرچه طراحی تقدیر و سرشت باغ حکیمانه تر باشد، تعامل او با کاربر گسترده تر می شود؛ به طوری که کاربر در یک باغ ایرانی تمام حواس پنجگانه به انضام قوۀ تخیّلش برانگیخته شده و دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته، در این سیر و سلوک، ضرباهنگ وجودش به تمامی در اختیار طبیعت و همراه با آن می شود و بدین طریق دگرگون و نو (فَرِشکرد) شده و جان تازه ای می یابد.
باغ ایرانی به عنوان یک فرآیند از مجموعه ای بزرگ، در خود صبحت از نیک منشانی دارد که آنها را به وجود آورده اند و بدین واسطه امضایی به روشنی و زلالی نیک منشی و دانایی، پای کِشتکاری هایشان می شده که این چنین صاحب شخصیت شان می کرده است. به باور سازندگان، نیک منشی حاصل پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. همین عبارت کوتاه پاسخی منطقی برای این دو پرسش خواهد بود که آیا باغ باید ایرانی باشد؟ یا نگاه به باغ؟ در اینجا پرسش دیگری پیش می آید که نام و نشان هایی که از باغ ایرانی اکنون می شناسیم تا چه اندازه وامدار جهان بینی گذشتگان است؟
پیش از هر چیز لازم است وجه تسمیه نام (باغ ایرانی پارادایز فردوس نمادی از بهشت) را بررسی کنیم. در سال های اخیر باغ های ایرانی را نشانه ای ناسوتی از دنیای لاهوت نامیده و شناسانده اند. عاملی که موجب این باور شده واژه پردیس، پارادایز و فردوس بوده است که هم اکنون به معنی بهشت شناخته می شود و در این میان، واژه اصلی یعنی پَرَه دَئیزَه که همه اشارات و الهامات بهشتی برگرفته از این لفظ است، گم شده است! در لغتنامه دهخدا در پانوشت فردوس آمده است که: فردوس معرب از ایرانی، در اوستا دو بار به کلمه پَرَه دَئیزَه pairir-daêza برمی خوریم و آن مرکب است از دو جزء؛ پیشوند pairi به معنای گراگرد و پیرامون، دوم daêza به معنای انباشتن و روی هم چیدن و دیوار گذاشتن.