غیر متمرکز کردن امور آموزشی یک پدیده جهانی می باشد. اما در یک مفهوم موارد پنهان آن بیش از موارد آشکار می باشد.این مورد اغلب شامل واگذاری حق انتخاب به مدارس محلی و سطح جامعه می باشد. اما دو مشکل بزرگ همچنان وجود دارد؛ ابتدا اینکه در تمام موارد، جنبه های کلیدی حق اختیار در سطوح مرکزی و منطقه ای باقی می مانند. در چنین مفهومی، غیر متمرکزسازی به عنوان یک نام بی مسمی می باشد. دوم اینکه زمانی که فرایند غیر غیر متمرکزسازی واقع می گردد، معمولا اشاره ای به عناصر ساختاری اشاره دارد (همانند شورای مبتنی بر محل)، بنابراین منجربه از دست روفتن فعالیت ها و ظرفیت های روزمره منجر به بهبود فعالیت های مدارس می شود، می گردد. آن چه که ما را به سمت جلو سوق می دهد درک وسیع تری از این موضوع می باشد که، a) تحت چه شرایطی، مدیریت بر مبنای مدارس، بهترین نتیجه را ایجاد کرده و b) نقش های نسبی و روابط بین مدارس/جوامع و منطقه/مرکز چه می باشد. مقاله موجود این سوالات را به صورت چهار موضوع مطرح می کند. در ابتدا اینکه ما به طور مختصر به بررسی تحقیقات منابع غربی برای تعیین این موضوع می پردازیم که چرا مدیریت مدارس (SBM) معمولا موفقیت آمیز نمی باشد. دوم ما به بررسی مقالات جدید که به باز کردن موارد مربوط به مدیریت مدارس ((SBM می پردازند، اشاره می کنیم تا شرایط و فرایندهایی را که SBM تحت آن کار می کند، تعیین کنیم. به طور قابل توجه این موارد شامل شرایط درونی مدارس و جوامع و زیرساخت های بیرونی می باشد. سوم، ما بررسی های اخیر را در ارتباط با تعیین شباهت ها و تفاوت ها در ارتباط با تحقیقات کشورهای غربی ادامه می دهیم. ما به طور خاص، به سومین بخش در ارتباط با پروژه هایی که نتایج مورد نظر را مد نظر قرار می دهند، توجه می کنیم. در بخش چهارم، ما کاربردهای استراتژیکی اصلی برای ایجاد توسعه مدارس، که نتایج آموزشی را مد نظر قرار می دهند، به طور خلاصه بیان می کنیم.