سده بیستم با آرمان شهرهای آینده نگر و رؤیاهای تکامل بی پایان آغاز شد و با حسرت گذشته (نوستالژی) و جست وجوی بازسازی به پایان رسید. سده بیست و یکم نمی تواند در هیچ کدام پناه جوید. نکته پوچ و خندهداری در لحظه امروز بحران اقتصادی پساصنعتی و کشمکش فرهنگی پیش صنعتی ما وجود دارد. من کشمکشی میان مدرن و ضد مدرن یا صرفاً ‘برخورد تمدن ها’ را در آن نمی بینم، آنچه می بینم بیشتر برخورد نوگرایی نامتعارف است که از لحاظ زمانی و فضایی، با یکدیگر همگاه و هم فاز نیستند. برنامه های چندگانه جهانی شدن و بومی جهانی شدن با هم همپوشی دارند، اما هم رویدادی ندارند. در این چارچوب چندگانگی (تکثر) های ستیزنده و درهم تنیده، پیش وند ‘پسا'(post) خود، کهنه و دیروزین می شود. تا پایان سده پیش، اندیشمندان بسیاری برای ‘پایان’ تاریخ و هنر، کتاب و انسانیت به شکلی که ما آنها را می شناختیم یا اشک ریختند و یا آنرا جشن گرفتند. در حالی که ‘پسا های’ گوناگون یکی پس از دیگری از راه رسیدند، بسیاری از اسطوره های پیش مدرن هم خواهان سهم خود در قلمرو روشنفکری و معنویت شدند. به جای پیشوندهای به سرعت در حال تغییر’پس، پسا’، ‘ضد’، ‘نو یا نئو’، ‘فرا’ و ‘زیر’ (مجموعه) که القاکننده حرکتی سنگدلانه به پیش، ‘در ستیز’ یا ‘فراروی’ است و عاجزانه می کوشد ‘در دل یا درون’ باشد، پیشنهاد من ‘برون یا بیرون’ رفتن است: مانند: ‘برون سامانی’، ‘بیرون برادوی’، ‘بیرون نقشه’، یا ‘بیرون درست (نادرست)، ‘برون آوازه’، ‘برون متعارف’، و گاه ‘برون رنگ’ (به معنای نه همان رنگ و غیرعادی).[2] ‘برون مدرن’ دوربرگردانی به توانمندی کاووش نشده پروژه مدرن است. گذشته های پیش بینی نشده و خطرکردن ها را در کوچه پس کوچه های کناری تاریخ مدرن، در حاشیه های اشتباه روایت های اصلی فلسفی، اقتصادی و تکنولوژیکی مدرن سازی و پیشرفت بازیابی می کند. ویکتور شکلوفسکی نویسنده و منقد، خطوط کلی حرکت مهره اسب در شطرنج را پیشنهاد می دهد که دنباله رو ‘جاده پررنج دلاور’ است و آنرا به دیالکتیک ارباب برده ‘پیاده های وظیفه شناس و شاه’ ترجیح می دهد. حرکت های اریب، قطری و زیگ زاگی نمایانگر بازی آزادی انسانی، در رویا رویی با آخرت جویی های سیاسی و ایدوئولوژی هایی است که دنباله رو قوانین ابرانسانی دست نادیدنی بازار یا قدم رو (مارش) پیشرفت است. در حالی که در بیرون مسیر لگدکوب شده ساخت وسازهای چیره تاریخ ویراژ می دهیم، باید از مسیرها کناری هم پیش برویم، ولی نه مو به مو، و فرصت های از چشم افتاده و جاده های ناپیموده را بازیابیم. این فرصت ها همانند مسیرهای ترابری همگانی در چشم اندازهای امریکایی که شاهراه ها و بزرگ شاهراه های در حال تجزیه و نابودی از آن می گذرند، و با کنترل گرهای چندکاره ترافیک بازبینی می شوند، در حافظه مدرن مدفون اند.