موسیقی ایرانی گنجینه پر بار و غنی از نغمه های گوش نواز، ملودی های سحر انگیز، ترانه های پر معنا و روح پرور است، اما این هنر با همه گستره پهناورش و غنای اعجاب انگیز و همه وابستگی اش به عمق و جوهر فرهنگ ایرانی و ارتباط روحی و عاطفی اش با مردم این سرزمین، و تاریخی که به هزاران سال پیش میرسد، در جهان غرب به عنوان یک سبک موسیقی بین المللی و پتانسیلی برای تبادل فرهنگی شناخته نشده است. موسیقی ایرانی، در مواجهه با موسیقی علمی و آکادمیک و یا موسیقی کلاسیک غربی، هنری مهجور و دور افتاده مانده است. ما تنها توانسته ایم در کنسرت هایی آموزشی و محدود، گوشه هایی از این موسیقی پر بار و پر زمینه را به گوش مخاطبانی اندک برسانیم.
در تبادل فرهنگی بین شرق و غرب، موسیقی ما از موسیقی هند و ژاپن، از ریتم های افریقایی و موسیقی و رقص های امریکای لاتین عقب مانده است. چه چیزی باعث شده که ما نتوانیم در این حیطه وسیع از هنر، از موسیقی خود برای یک تبادل هنری بهره ببریم؟ این موضوع یک مناظره شد بین لوریس چکناواریان، آهنگساز، موسیقیدان و رهبر ارکستر ارمنی الاصل ایرانی و فریدون ناصری، موسیقی شناس و رهبر ارکستر سمفونیک تهران.
آیا گنجینه موسیقی ایران، متشکل از موسیقی محلی و بومی، موسیقی سنتی و ردیفی این گنجایش را دارد که در سطح بین المللی و جهانی، با زبان موسیقی علمی و آکادمیک طرح و اجرا شود و فقط به عنوان هنری شرقی و حاشیهای به آن نگاه نشود؟
لوریس چکناواریان: ما نوعی موسیقی داریم که بومی است و بین مردم و در روستاها و نقاط مختلف این سرزمین جریان دارد. این موسیقی سینه به سینه انتقال می یابد. به مراسمی خاص، چون عروسی، ختنه سوران، تولد و جشنها وابسته است و جنبه علمی ندارد. در تاریخ موسیقی، هنرمندانی چون بلابارتوک و کومیتاس در کشورهای خود، این نوع موسیقی را نتنویسی و ثبت کرده اند و ما تا کنون چنین نکرده ایم.
نوع دوم موسیقی دستگاهی، ردیفی یا سنتی ماست که بسیار هم والاست. همان قدر والا و گسترده که موسیقی علمی غربی. استادی در آن به سال ها تمرین و ممارست نیاز دارد.